سلام....

امروز بعد از اتفاقای خوبی که برام افتاد
یه چیزی این موقع شب که فکر کنم 12 شبه
خیلی برام
جالب بود
چیزی که شاید
حضورش رو
تو آهنگ چهارم "صبور"
سنتور
علی سنتوری می تونم حسش کنم
حسی که ثانیه هاش
برگردوندم
و چرخوندم تو دنیایی
که سعی کرده بودم به نوعی فراموشش کنم
و خیالش رو بدم به روزای دنیا
و روزای گذرون
-------------
نمی دونم چه حسیه
که وقتی میری و میشی مسافر
و کوله بار مسافریت رو پهن کردی
رو ثانیه های زمان.
و هی کنجکاو
تو مسیری پا می زاری که
به قول خودت
تغییره و تدبیره توئه که توش هدف شده
و پا گذاشته تو ثانیه های عمرت
و می گه برو
و برنگرد
----------
خیلی وقت بود دنیای سنتور رو گذاشته بودم کنار
و حالا که برگشتم
یه حس خوشایندی رنگ داده به لحظه هام
سلام می کنم به این حس
و خوش اومد میگم.
----------
بعضی وقتا باید
مضراب سنتور رو با کلیدای پیانو قاطی کنه
که تازه بفهمه
چند تا رنگ
قشنگ تر
تو پرده های سیاه و سفید و خاکستری
یه دل
عبور می کنه.

1 نظرات:

نسیم.ط گفت...

سلام به سازی که رنگ روح رو داره
دوباره برگشتن قشنگ تر از همیشه رفتنه ...

ارسال یک نظر