روز خوشبختی

وقتی بلد نیستی یه کاری رو شروع کنی
یه کوله بار پر از چیزای جور واجور با مشورتای مختلف جمع می کنی و میشی
ستاره بون ساحل دریای مهتاب
یه تور دستت می گیری
و چرخ ی زنی در این دریای هستی
بعضی چیزا تو طبعیت انقدر سخت به دست میاند
و بعضی چیزا انقدر آسون.
بعضی چیزا مال تو نیستند
و بعضی چیزایی گه فکر می کنی عمراً نه به دست میاد
به خدا بلد بودن و شکرگزاری کردن
بری ما آدمایی که جنسمون شبیه آدما نیست سخته
وقتی می بینیم که خدا جیزایی رو به ما داده
که از سر زیاد و کم شدن و دست و پاز دن تو نیازهامون بهش دست پیدا نکردیم
و چه چیزایی رو ازمون گرفته که شاید کشیده می شدیم تو دریای ندونم و چه کردم
وقتی بنده می شی یرای خدای آسمون
و ریز می شی و به قولی کامپیوتری ها همه چیز رو صفر و یک می کنی
و حسابی جمع و تفریق می کنی
می بینی که خدا دوست داشته بیشتر از اون چیزی که حدت بوده
می خوای ببنی چطوری:
بشین یه خط از همه ناراحتی هات تا الان بنویس
و جمع و تفریق خوشی هات رو تقسیم کن به روزهای زندگیت
خدایا مرسی که به بندهات سر می زنی
و نمی زاری هیچ دلی با یادت تنها بمونه

1 نظرات:

یاس آبی گفت...

عالی بود

ارسال یک نظر